فرهنگ ایرانی؛ به مثابه بیدی کهن
نویسنده: علیرضا یزدیانی
زمان مطالعه:7 دقیقه

فرهنگ ایرانی؛ به مثابه بیدی کهن
علیرضا یزدیانی
فرهنگ ایرانی؛ به مثابه بیدی کهن
نویسنده: علیرضا یزدیانی
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]7 دقیقه
سخن بیراه و بیهودهای نخواهد بود که بگوییم طبیعت و زیستبوم ایران، به مردمان این سرزمین ظلم زیادی کردهاند. در حالی که کشورهای نزدیک و دوردست در نعمت آبهای خروشان به سر میبرند؛ ایرانیان همواره در طول تاریخ در قحطی آب برای بقا تلاش کردهاند.
اگر نگاهی به باختر ایران بیندازیم، رودهایی پرآب و سرشار را میبینیم که به قول زندهیاد باستانی پاریزی، حتی اگر مردان عراقی کار هم نکنند؛ «دجله» و «فرات»، رزق و روزی کافی آنها را خواهد داد.
یا در تمدن مصری، به رزّاقی بزرگ به نام «نیل» برمیخوریم که اساساً تمدن و شهرنشینی مصری، موازی این رود شکل گرفته است.
یا اگر توجهمان را به باختر دور جلب کنیم، با هیولایی مثل رود «یانگ تسه کیانگ» روبرو خواهیم شد که روزگاری مهار قدرت آبهای عظیم آن، رویایی بیش نبود. رودی بسیار نیرومند که گفته میشود امروز به دلیل میلیاردها متر مکعب آبی که پشت سد آن جمع شده است؛ حتی محور زمین را تغییر زاویه داده است!
اما وقتی به ایران زمین توجه میکنیم، با سرزمینی خشک و لمیزرع روبرو خواهیم شد، که به رودی رنجور در اصفهان، لقب «زایندهرود» دادهاند. یعنی توجه کنید که آنقدر مردمان این سرزمین، آب ندیدهاند که جویباری ضعیف را به نمادی از زایندگی تشبیه کردهاند.
چنین امری نشان میدهد که مردمان این سرزمین، با وجود نداشتن کمترین امکانات برای بقا، تلاش کردهاند تا زنده بمانند و حیات داشته باشند. به همین نسبت هم بوده است که در اوج سختی، این مردمان تلاش کردهاند تا با حفر دهها هزار کیلومتر قنات، راهی برای بقا پیدا کنند.
اما همیشه در این راهِ پایندگی، پیروز و مظفر نبودهایم. گاهی اوقات آنچنان در حضیض لحظات پیش میرفتیم که حتی افسانهسرایان هم امکانی برای ادامه حیات ایران تصور نمیکردند. هجوم سلوکیان، آفند اعراب بادیهنشین، تهاجم ترکان، شورش افغانها و یورش استعمارگران اروپایی از جمله این خطرات مهیب و هولناک بوده است. اما باز هم در چنین شرایطی ایرانیان با نرمش و انعطافی که به خرج دادند، توانستند بر آنها تفوق پیدا کنند و حیات خویش را بازیابند.
اما نکته مهم در این عرصه از این بابت است که به نظر میرسد تمام اقشار جامعه ایران در این راه تلاش کردهاند تا بقای ایران رقم بخورد. در میان ادیبان شاید بهترین مثال آن حکیم طوس باشد؛ فردوسی، شاهنامه را در زمانی سرود که غرب ایران در دست اعراب و شرق ایران در دست ترکان غزنوی بود یا حافظِ لسانالغیب که دیوان خود را در اوج هجوم مغولان، به رشته قلم درآورد.
در میان جنگاوران؛ نادرشاه افشار، در زمانی ایران را دوباره احیا کرد که ایران در هجوم حمله افغانها و جنگهای داخلی و خارجی، تکهپاره و ازهمپاشیده بود. یا آغا محمدخان قاجار که در حالی تمامیت ایران را برقرار کرد که به گواه تاریخ، جمعیت ایران از چیزی حدود ۱۲ میلیون به ۳ الی ۴ میلیون رسیده بود.
در میان فرهیختگان، که میرزا یوسفخان مستشارالدوله در حالی برای ایران میجنگید و به مظفرالدینشاه جوان برای حکومت قانون اصرار میکرد که در زندانهای قاجار، چشمانش آب آورده بود و جایی را نمیدید. یا مصدقیون و مشروطه خواهان که برای آزادی ایران، جان برکف نهادند و بههنگام نبرد، مردانگی نشان دادند.
اما این تلاشها برای بقا یا ظفرمندی در نبردها، نمیتوانسته است بدون انگیزهای نیرومند، آنقدر دیرپا باشد. پس یقیناً پیشمایهای ورای حیات صرف وجود داشته است. انگیزهای آنچنان نیرومند که توانسته است مردمان تمام این اعصار را، سوای تفاوت آنها، گرد هم آورد و به آنها قوتی نیرومند اعطا کند. انگیزهای که آن را «سنت ایرانی» خطاب میکنیم.
نکتهای که بسیار قابل توجه است، برخلاف متفکران سطحینگر امروزین که سنت ایرانی را امری پوسیده دانسته و آن را تخریب میکنند؛ اما سنت ایرانی همواره در طول تاریخ تلاش کرده است تا مقابل شرایط جدید دنیا از خود نرمی نشان دهد.
مثال بارز این موضوع را در لفظ «نوروز» میتوانیم مشاهده کنیم. مفهومی عمیق که به درستی نوع نگاه سنت ایرانی را به تصویر میکشد. دیدگاهی که برخلاف سنت یهودی که دنیا را به امری محدود و محصور تشبیه میکند، تلاش میکند تا همواره بر روزگار نو تاکید کند. سنتی که در هر برههای توانسته است از فرهنگهای انیرانی بیاموزد و خود را آنچنان بالنده و شکوفا کند که بتواند بر زور شمشیر مهاجمان ایران، آنچنان استیلا یابد که هویت آنان را تغییر دهد.
نمود این تلاش برای وفق دادن را در هر عرصهای از سنت ایرانی میتوانیم مشاهده کنیم؛ از زبان و ادب و فرهنگ تا عرصه اخلاق و به خصوص امر سیاست، همگان مثالی از این تطبیق شرایط هستند. نمونه این موضوع را مرحوم شهریار در قبال زبان فارسی بیان میکند و به زیرکی تصریح میکند که زبان فارسی به علت تغییر و تحولهایی که در طول زمان در قبال تغییرات روزگار داشته است، به مراتب از زبان عربی و ترکی غنای بیشتری دارد.
اما مقصود از این همه سخن و لاطائلاتی که گفتیم، تلاشی - ولو اندک - برای حل مشکل امروز ایران است. شرایطی که در آن، ایران، در بنبستی بحرانی گرفتار شده و شوربختانه حیات ایران بار دیگر به چالش کشیده شده است. تکاپویی تا بتوانیم بار دیگر با بازگشت به سنت و تحول آن مطابق با اندیشه امروز جهان، از میراث تاریخی خودمان، یعنی ایران نگاهبانی کنیم.
متاسفانه در دوران مدرن، با نادیده انگاشتن مقوله «سنت» فاجعهای در تمامی عرصههای اجتماعی و فرهنگی و حتی محیطزیستی رقم خورده است. در کوچکترین مورد آن، عباس امانت در کتاب «تاریخ ایران مدرن» گزارش میدهد که در جریان مدرنسازی پایتخت، ۲۴هزار باغ در اطراف تهران نابود شده است و امروز ما با تهرانی روبرو هستیم، که مشکلات محیطزیستی آن به وضع فوق بحرانی رسیده است.
اما این بازگشت به سنت، دقیقاً همان مسیری است که مدرنیته با «اصلاح» و نه «تخریبِ سنت» تلاش کرد تا دنیایی بهتر را برای اروپاییان رقم بزند. و امروز هم وظیفهی ما است تا با آشتی و آگاهی خردمندانه نسبت به سنت و مدرنیته، زیست جهانی جدید خلق کنیم. تا سرانجام بتوانیم آیندهای با ثبات و پایا برای ایران رقم بزنیم.
اما در پایان سخن، همانطور که گفته شد تاریخ ایران توانسته است از بحرانهای بسیار عمیقتری نسبت به امروز رهایی یابد و برای خود آیندهای روشن خلق کند. امید است که پایان ۱۴۰۴ خورشیدی، آغازی باشد بر وارستگی از کورباوریهای لجوجانه و همچنین امید واهی به کمک بیگانگان برای حل مشکلات کشور! چرا که در نهایت با دست خودمان است که میتوانیم این بید کهن را بار دیگر قائم و ایستاده کنیم. از این باب میگوییم بید کهن، که اگر تندباد در دشتزار را دیده باشید، سروهای بلند بالا از کمر میشکنند، لیکن بیدها در این تندباد خم میشوند تا کمر آنها در این آشوب نشکند و سپس بعد از «صباحی» راست قامت خواهند شد.
آری بید کهن ایران زمانی را احتیاج داشت تا کمی خودش را پیدا کند و امروز زمانی است که بعد از ایام تاریک، میتواند دگرباره به جایگاه راستین خود برسد.
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور
کلبهی احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن
چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور
دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور
هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب
باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور
ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان، غم مخور
حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب
جمله میداند خدایِ حالْگردان غم مخور
حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار
تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور

علیرضا یزدیانی
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
کلیدواژهها
نظری ثبت نشده است.